English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (9497 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
standardised U مطابق درجه معینی دراوردن
standardises U مطابق درجه معینی دراوردن
standardising U مطابق درجه معینی دراوردن
standardize U مطابق درجه معینی دراوردن
standardizes U مطابق درجه معینی دراوردن
standardizing U مطابق درجه معینی دراوردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
modelled U مطابق مدل معینی در اوردن
model U مطابق مدل معینی در اوردن
models U مطابق مدل معینی در اوردن
modeled U مطابق مدل معینی در اوردن
calibrating U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrated U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrate U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrates U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
standardization U مطابق معیار خاص دراوردن
humidistat U اسبابی برای تنظیم ونگاهداری درجه رطوبت درحد معینی
standardizes U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardised U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardises U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardising U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardize U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizing U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standards U مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standard U مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
beam attack U تک هواپیمای رهگیری که بازاویه افقی بیش از 54 درجه و کمتر از 531 درجه انجام میشود
elevation indicator U صفحه مدرج درجه طبلک درجه
shoulder patch U درجه روی بازوی درجه داران
adjutantship U معینی
adjutancy U معینی معاونت
sighting bar U ستون درجه ونک مگسک میله ستون درجه دستگاه نشانه روی اموزشی
third-class U درجه سوم بلیط درجه 3
third class U درجه سوم بلیط درجه 3
superelevation U درجه ارتفاع درجه بلندی
he is at a loose end U کار معینی ندارد
station U درپست معینی گذاردن
stationed U درپست معینی گذاردن
stations U درپست معینی گذاردن
ageless U بدون عمر معینی
cost plus U بعلاوه سود معینی
inbound U محصور در حدود معینی
sighting leaf U ستون درجه تفنگ یا دستگاه نشانه روی شاخص درجه تفنگ
orb U بدور مدار معینی گشتن
tonner U کامیون دارای فرفیت معینی
local option U اختیار تعیین محل معینی
predecease U پیش ازواقعه معینی مردن
orbs U بدور مدار معینی گشتن
emplace U در محل معینی قرار دادن
head for U به سمت معینی در حرکت بودن
tonner U کشتی دارای تعداد معینی فرفیت
term insurance U بیمه در موردمخاطره برای مدت معینی
cover drive U ضربه در سمت نیمه معینی اززمین
protraction U نقشه کشی طبق مقیاس معینی
capias U حکم یا امریه دائر بر توقیف شخص معینی
section hand U کارگرعضو دسته معینی ازکارگران راه اهن
cover point U محل بازیگر در نقطه معینی دور از توپزن
the U حرف تعریف برای چیز یاشخص معینی
blood counts U شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
blood count U شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
off break U کسب امتیاز معینی در ضربه به سمت راست
dimension stock U چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
camporee U اجتماع پسران ودختران پیش اهنگ از ناحیه معینی
time zone U منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
stage set U تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
time zones U منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
phonotypy U چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
linebreeding U پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
forty one billiard U بیلیارد کیسه دار که هربازیگر شماره معینی دارد
an impersonal verb U فعلی که فاعل معینی ندارد و جز سوم شخص مفرد است
spot pass U پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
precarious U عاریهای بسته بمیل دیگری مشروط بشرایط معینی مشکوک
packets U گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
isallobar U خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
packet U گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
isallobaric U خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
correspondent U مطابق
within U مطابق
secundumn U مطابق
respondent U مطابق
respondents U مطابق
confirming U مطابق
incompliance with U مطابق
in register U مطابق
correspounding U مطابق
matched U مطابق
complied U مطابق با
complies U مطابق با
even with U مطابق
according to U مطابق
correspoundent U مطابق
from U مطابق
in keeping U مطابق
similiar U مطابق
frae U مطابق
after U مطابق
similar U مطابق
correspondents U مطابق
pursuant U مطابق
complying U مطابق با
comply U مطابق با
accordant U مطابق
consilient U مطابق
congurous U مطابق
corresponding U مطابق
corresponding to U مطابق با
complied with U مطابق با
corresponding to U مطابق
according U مطابق
agreeably to U مطابق
minister resident U صاحبمنصب عالیرتبهای که به منظورخاص و جهت امر معینی باعنوان وزارت در کشورخارجی اقامت می گزیند
clearing and switch buying U توافق تجاری دوجانبهای که براساس ان دو کشور متعهدبه مبادله مقدار معینی کالامی گردند
brevet U درجه افتخاری دادن فرمان درجه افتخاری
floating fender U زنجیر شناوری که به فاصلههای معینی از یک کانال نصب میشود تا در موقع حوادث ازان استفاده شود
hovering acts U قوانینی که بر رفت و امد کشتیهای خودی و اجنبی در محدوده معینی ازابهای کشور حکمفرمایی میکند
up-to-date U مطابق روز
pedagogically U مطابق فن تعلیم
pursuant to U مطابق برحسب
geometrically U مطابق هندسه
synchronised U مطابق بودن
synchronising U مطابق بودن
traditionally U مطابق احادیث
up to date U مطابق روز
to U برحسب مطابق
corresponding U مطابق متشابه
astronomically U مطابق هیئت
synchronizes U مطابق بودن
as usual U مطابق معمول
synchronize U مطابق بودن
fashionably U مطابق معمول
synchronises U مطابق بودن
relevant U وابسته مطابق
corresponded U مطابق بودن
after the manner of U بتقلید مطابق
correspond U مطابق بودن
to correspond to U مطابق بودن
hygienically U مطابق بهداشت
posh U مطابق مد روز
posher U مطابق مد روز
poshest U مطابق مد روز
corresponds U مطابق بودن
adjust U مطابق کردن
newfashioned U مطابق مد روز
trendier U مطابق آخرین مد
trendiest U مطابق آخرین مد
homologize U مطابق شدن
trendy U مطابق آخرین مد
at my request U مطابق با تقاضای من
in accordance with U مطابق موافق
physiologically U مطابق فیزیولوژی
orthodox U مطابق مرسوم
constitutionally U مطابق قانون
by my watch U مطابق ساعت من
testamentary U مطابق با وصیت
synchrinized U مطابق بودن
conform to U مطابق بودن با
correspound U مطابق بودن
by the square U مطابق نمونه
bond U سندی که به موجب ان خود ووارث و اوصیا و مباشرین امورش را به پرداخت مبلغ معینی به دیگری متعهد میکند
anatomically U مطابق علم تشریح
cut and dried U مطابق نقشه وبرنامه
quite the thing U مطابق بارسم معمول
to keep step to a band U مطابق موزیک پازدن
parallelled U نظیر مطابق بودن با
parallelling U نظیر مطابق بودن با
anno hegirae U مطابق تقویم هجری
metronomic U مطابق میزانه شمار
technically U مطابق اصول فنی
discretionally U مطابق میل و اختیار
pedagogical teaching U اموزش مطابق فن تعلیم
pedagogically U مطابق علم اموزش
modular U مطابق اندازه یامقیاس
biblical U مطابق کتاب مقدس
ideals U مطابق نمونه واقعی
up-to-date U مطابق اخرین طرز
dialectically U مطابق قواعد منطق
ethnologically U مطابق علم نژادشناسی
parallels U نظیر مطابق بودن با
keping with one's view U مطابق نظرکسی بودن
paralleling U نظیر مطابق بودن با
reconstructions U نمونه مطابق اصل
reconstruction U نمونه مطابق اصل
meets U مطابق شرایط بودن
ideal U مطابق نمونه واقعی
paralleled U نظیر مطابق بودن با
classics U مطابق بهترین نمونه
accentually U مطابق تکیه صدا
ethically U مطابق علم اخلاق
parallel U نظیر مطابق بودن با
up to date U مطابق اخرین طرز
cut-and-dried U مطابق نقشه وبرنامه
classic U مطابق بهترین نمونه
cut and dry U مطابق نقشه وبرنامه
currency U مطابق روز بودن
currencies U مطابق روز بودن
constitutional U مطابق قانون اساسی
true life U مطابق زندگی روزمره
true copy U رونوشت مطابق با اصل
meet U مطابق شرایط بودن
musically U مطابق اصول موسیقی
viewport U فرایندی که به استفاده کنندگان اجازه میدهد تا هر عکس انتخاب شده را در محل معینی روی یک صفحه نمایش قراردهند
symptomatic U مطابق نشانه بیماری نماینده
answer U بدرد خوردن مطابق بودن
orthodox U مطابق عقاید کلیسای مسیح
moresque U مطابق با سبک مغربیهای افریقا
adjusts U تسویه نمودن مطابق کردن
update U مطابق روز پیش بردن
adjusting U تسویه نمودن مطابق کردن
Recent search history Forum search
1A cop who doesn't exactly play it by the book.
1Cool... I just got back from working out. I did a bunch of squats and lunges lol I'm working on my big booty ;)
1according to some hierarchical imaginative medium or genere
0واکنش شبه درجه اول ودوم
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com